فیلم سینمایی مردی بدون سایه، آخرین اثر سینمایی از سهگانه علیرضا رئیسیان است که پیش از این با چهل سالگی و دوران عاشقی به موضوع خیانت و عشق در جامعه ایران پرداخته بود. فیلم سینمایی سیاه و تلخی است که در ابتدای خود به صورتی فجیع، اقدام به تصویرگری ویژهای از کشته شدن دختری جوان توسط شوهر خود مینماید؛ شوهری غیرتی که پس از کشتن همسر در منظر عمومی جامعه، رگ گردن را با همان چاقو میزند؛ تصویری که حال مخاطب به شدت دگرگون میسازد و کارگردان با تکرار مجدد این تصویرگری ابتدایی در بخشهای مختلف، سعی میکند تا این ذهنیت انزجار را از برای مخاطب خود حفظ و تازه نگه دارد. انزجاری که سبب میشود تا مخاطب به پذیرش منطق کارگردان در همانندسازی میان عصبیت و غیرت مجاب گردد و این دو مفهوم را به یک معنی گرفته و این دو را زاییده ذهن شکاک مرد جامعه تفسیر نماید.
زوج علی مصفا و لیلا حاتمی در فیلم سینمایی مردی بدون سایه، ایفاگر نقش اصلی داستان میباشند و با نام ماهان و سایه به مخاطب معرفی شده و زندگی آرامی را با فرزند خردسال خود میگذرانند؛ تا اینکه ماهان به علت کارگردانی مستندی در مورد قتل یک دختر جوان به دست همسرش از کار خود اخراج میشود و این آغازگر مشکلات خانوادگی آنها است و باعث میشود تا سایه به کار در یک شرکت خصوصی مشغول شود. شرکتی خصوصی که به صورت خانوادگی اداره شده و سایه به عنوان مترجم در آن مشغول به فعالیت میشود. اما پس از مدتی سایه به همراه رئیس شرکت برای انعقاد قرار دادی راهی اسپانیا گردیده و روابط گرمی با رئیس شرکت پیدا میکند و این اتقاقات شک ماهان را بر میانگیزد و در نهایت مخاطب را به چنین ذهنیت کشته شدن سایه توسط ماهان میرساند.
البته در مجموع فیلم سینمایی مردی بدون سایه به خوبی توانسته دغدغههای کارگردان را در مورد وضعیت اقتصادی جامعه ترسیم نماید و به طرح موضوع پولشویی پرداخته است؛ موضوعی مغفول در سینمای کشور که به عنوان داستانی فرعی در کنار موضوع اصلی فیلم طرح شده و اینگونه است که علیرضا رئیسیان با سرمایهگذاران مشترک اسپانیایی خود توانسته تا مجددا با تمرکز بر موضوع خیانت و بر محور داستان غیرتزدایی خود، به موضوع پولشویی و شرکتهای خانوادگی نیز اشاره نموده و این موضوع را در کنار داستان اصلی خود پیگیری نماید و این همه در حالی است که اساسا نمیتوان از فیلمنامه ضعیف اثر، که اتفاقا مینا وحید بازیگر سینما و تلویزیون در نگارش آن نقش داشته، به سادگی گذشت و چرایی اقدام رئیسیان در ساخت چنین فیلمنامه ضعیفی را نادیده گرفت!
جمشیدیه؛ بیانیهخوانی ضعیف و ضد قصاص با پرسه در تخیلات
یلدا جبلی تدوینگر سابق سینما و تلویزیون با دومین فیلم خود با عنوان جمشیدیه به جشنواره فجر آمد؛ فیلمی که به سبب ساختار سینمایی منفعل و کشدار خود، با واکنشهای منفی بسیاری روبهرو شد. فیلمی که به بهانه یک داستان نیمخطی تهیه شده و اگر چه در ظاهر به موضوع عذاب وجدان در آدمها اشاره دارد؛ اما در واقع به سراغ نقد احکام الهی رفته و به موضوع قصاص میپردازد. البته نمایش جمشیدیه در سانس دوم سینمای رسانه و پس از فیلم یلدا سبب شد تا روز ضد قصاص پردیس ملت شکل گیرد و اهالی رسانه را با کیفیت مدیریت فرهنگی و سینمایی کشور بیش از پیش آشنا سازد! و در عین حال به ریاست جدید سازمان سینمایی یادآور شود که فضای دین زدایی از جامعه در چه مسیری جریان دارد!
جمشیدیه که تهیهکننده آن فردین خلعتبری آهنگساز شناخته شده کشورمان است و البته به مانند تهیهکنندگانی همچون سعید ملکان، فیلمنامهنویس مشترک این اثر نیز میباشد و...، روایت زندگی زوج مشترکی به نام ترانه و امیر است که با راننده تاکسی فحاشی به نام احمد چارکچی درگیر میشوند؛ رانندهای که اگر چه با ضربات گوشی موبایل پروانه، امیر را رها میسازد؛ اما پس از مدتی در خانه خود سکته و فوت میکند و از این جهت ترانه را دچار عذاب وجدان میسازد و سبب میشود تا او با معرفی خود به قوه قضاییه، به قصاص محکوم گرد.
فیلم سینمایی جمشیدیه در جایجای خود اقدام به خواندن بیانیههای متعدد سیاسی و اجتماعی مینماید؛ بیانیههای متعددی که هر یک از شخصیتهای موجود در اثر، وظیفه خواندن و قرائت یکی از آنها را داشته و در این بین از زبان تمامی شخصیتها و شخصیت اول زن داستان، یعنی ترانه به نوعی تجلی خود کارگردان است و اساسا مخاطب در پس چهره و در بیان سارا بهرامی با خود فیلمساز مواجه میشود و در طول اثر و بالاخص در سکانسهای مربوط به جلسات دادگاه، تماما حرفها و شعارهای گل درشت او را میشنود و نهایتا به صورتی بسیار سیاه و حتی با قرائت زننده آیه شریفه قصاص در قرآن کریم، سعی میکند تا وجاهت و حکمت این حکم الهی را تشکیک نماید و بیچارگی جامعه در موارد مواجهه با قصاص را به عمق جان مخاطبان خود حقنه ساخته. سینماپرس